یه بار یه ترکه چراغ جادو پیدا میکنه دست میکشه روش یه دفه یه غول میاد بیرون میگه سه تا آرزو کن تا برآورده کنم. ترکه میگه یه پژو 206 بده. غوله میگه آرزوی دومت چیه؟ ترکه میگه بازم یه پژو 206 می خوام. آرزوی سومش هم همین بوده!. غوله بهش میگه خوب حالا با این ماشینا میخوای چکار کنی؟ ترکه میگه میخوام بفروشمشون یه ماکسیما بخرم!!
روز قیامت خدا میگه زن ذلیلا برن اون طرف. چند نفر میرن. دوباره میگه گفتم زن ذلیلا برن اون طرف باز چند نفر دیگه میرن. دوباره خدا میگه مگه نمیگم زن ذلیلا برن اون طرف؟ باز چند نفر دیگه میرن. خدا میگه برای بار آخر میگم، زن ذلیلا برن اون طرف. این دفعه همه میرن به جز یه نفر. خدا ازش میپرسه مگه تو زن ذلیل نیستی؟ یارو میگه عمرا اگه بدون اجازه زنم از اینجا تکون بخورم. آخه بهم گفته همین جا وامیستی، از سر جات تکونم نمیخوری!
یه پیرمرده و یه پیرزنه و یه پسره و یه دختره تو یه کوپه قطار با هم بودن،قطار میره تو تونل و همه جا تاریک میشه،یهو یه صدای ماچ و بعد هم یه صدای کشیده میاد! قطار از تونل میاد بیرون همه نشسته بودن سر جاشون. پیرزنه با خودش میگه: عجب دختر متین و باحیاییه! با اینکه جوونه و دلش میخواد ولی به کسی راه نمیده، تا یارو بوسیدش گذاشت زیر گوشش! دختره با خودش میگه: عجب پیرزنه نجیبیه! با اینکه سنش بالاست و کسی تحویلش نمیگیره، بازم نمیذاره کسی ازش سوء استفاده کنه. پیرمرده هم با خودش میگه:بابا عجب بدبختیهها! یکی دیگه حالش رو میکنه ما کشیده رو میخوریم! پسره هم با خودش میگه: چه حالی میده آدم کف دستش رو ببوسه محکم بزنه تو گوش بغلی!